عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



خدایا او را حفظ کن ک بی او میمیرم ............................................ اگه دوس داشتید پروفایل رو ببینید رو تصویر کلیک کنید

اگه دو نفر لب پرتگاه باشن،کدومشون رو نجات میدی؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان mehdi.ma31 و آدرس mehdi.ma31.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 84
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 91
بازدید ماه : 461
بازدید کل : 169572
تعداد مطالب : 367
تعداد نظرات : 623
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

آمار مطالب

:: کل مطالب : 367
:: کل نظرات : 623

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 84
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 91
:: بازدید ماه : 461
:: بازدید سال : 3596
:: بازدید کلی : 169572

RSS

Powered By
loxblog.Com

خدایا!تو بزرگی؛کاری کن بی او من نیز نباشم

عشقی که با مرگ پایان میابد
29 تير 1392 ساعت 12:24 | بازدید : 252 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

مطلب ارسالی ازmaryam14

شب عروسیه اخره شبه خیلی سروصداست.میگن عروس رفته تواتاق لباساشوعوض کنه هرچی منتطرشدن برنگشته در وهم قفل کرده داماد داره ازنگرانی دیوونه میشه مامان و بابای دختره پشت درداد میزنند مربم دخترم درو بازکن مریم جان سالمی؟؟ اخرش داماد طاقت نیاورد درو میشکنه مریم ناز مامان وبابا مثل عروسک زیبا کف اتاق خوابیده لباس قشنگ عروسیش باخون یکی شده ولی رو لباش لبخنده همه مات و مبهوت دارند نگاه میکنن کنار دست مریم  یه کاغذ هست کاغذی که باخون یکیه.بابای مریم جلومیره هنوز باورش نشده بادستای لرزان کاغذ و برمیداره و میخونه :

سلام عزیزم دارم برات نامه مینویسم اخرین نامه زندگیمو اخه اینجا اخر خط زندگیمه کاش منو تو لباس عروسی میدیدی این ارزوت بود.علی جان دارم میرم دارم میرم که بدونی تا اخرش رو حرفام ایستادم .گفتم یاتویامرگ یادته؟؟علی تواینجانیستی من تولباس عروسم.ولی توکجایی؟؟داماد قلبم تویی چرا کنارم نیستی؟ کاش بودی ومیدیدی مریمت چجوری داره لباس عروسیشو باخون رگش رنگ میکنه.کاش بودی ومیدیدی تااخرش روحرفم موندم.علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه که چقدر دوستت داره.علی روزای عاشقیمونو یادته روزی که نگاهم به نگاهت گره خود نقشه های ایندمونو یادته ؟ من خوب یادمه  که بزرگترامون همونایی که همه زندگیشون بودیم پا رو قلب هردومون گذاشتند یادمه روزی که بابات پرتت کرد بیرون که اگه دوسش داری تنها بروسراغش .یادمه روزی که بابام خوابوند زیرگوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری یادته اون روز چقدرگریه کردم تواشکاموپاک کردی وگفتی گریه نکن بخند که قشنگ ترمیشی الان دارم به قولم عمل میکنم هنوز روحرفم هستم یاتویامرگ. پاموازاین اتاق بذارم بیرون دیگه مال تونیستم نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تودستای یه غریبه تودستم باشه برا همین اینجا تمومش میکنم واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیخوام .عزیزم علی دیگه نای نوشتن ندارم دلم برات خییییییلی تنگ شده.

خداحافظ زندگی

در همین موقع یه مرد وارد چهارجوب در میشه.نگاه میکنن میبینند اون مرد که چشماش با خون یکی شده وارد میشه.اون بابای علی بود.یه نامه تو دستش یود.

پدر مریم نامه رو میخونه:سلام مریم عزیزم.نمیتونم ببینم از حالا به بعد دیگه مال من نیستی برای همین برای همیشه خودم رو از این زندگی راحت میکنم

خداحافظ مریم عزیزم.شاید تو اون دنیا هم دیگه رو دیدیم.پس خداحافظ

وقتی نامه تموم شد همه ی افراد حاضر در جمع داشتند گریه میکردند

همین موقع بود که اون دو تا پدر پی به اشتباه خودشون برده بودند

اما دیگه...

امیدوارم ک هیچکس دچار همچین سرنوشتی نشه

پایان



:: موضوعات مرتبط: مطالب ارسالی از maryam14 , عشقی که با مرگ پایان میابد , ,
:: برچسب‌ها: عشق/مرگ/عاشق ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد